ماه بانو

ماه بانو

از جهانی پرهیاهو به گوشه ی دنج پناه اوردم شاید ارامش نصیبم شود

آخرین مطالب

امروز فیلم the intouchables 2011 رو دیدم ....چند تا کامنت خوب گذاشته بودن که خیلی فیلم قشنگیه 

ولی اصلا فیلم قشنگی نبود ..چقدر سلیقه ها واقعا متفاوته 

از نظر یکی فیلم چرتی ه ولی از نظر یکی دیگه انقدر قشنگ !!

 

راستش اصلا حوصله ی ادم های مغرور یا ادم هایکه فکر میکنن یه سر و گردن از بقیه بالاترن رو ندارم یعنی 

میشه گفت متنفرم از این جور ادم ها !!

 

 

یه پیشرفت قشنگی که داشتم این بود 

تونستم مچ افکارمو بگیرم 

دیگه هر وقت افکار ناامیدانه یا منفی اومد می تونم همون لحظه خنثی ش کنم این یه تغییر عالی تو زندگی 

منه 

منی که همیشه تسلیم انرژی منفی بوذم 

یا به قول اون خانم دکتر سالیان پیش که میگفت افکار منفی برای تو مثل عضوی از وجودت شده 

 

 

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۷ شهریور ۰۳ ، ۲۲:۱۸
سارا

امروز رفتیم پیش وکیل ....نمیدونم ولی دلم روشنه 

یعنی می تونیم این همه پولی که ازمون خوردن رو بگیریم ...راستش بعضی موقع ها که بهش فکر میکنم مثل

یه رویا می مونه برام ...یه رویایی خیلی قشنگ که دوست دارم محو بشم درونش 

 

تو درس خوندن اصلا تمرکز ندارم 

نمیدونم واقعا با این موضوع باید چیکار کنم 

 

باز میشه این در صبح میشه این شب 

 

پ.ن)دو روزه فستینگم باهاش اوکی هستم امیدوارم کم کنم .

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۱ شهریور ۰۳ ، ۰۰:۴۹
سارا

از بچگی با این باورها برزگ شدم که به اندازه خوب نیستم 

دختر بدی ام 

دوست داشتنی نیستم 

این باورها باعث شدن از خیلییییی چیزهای زندگی عقب بیفتم البته نمیگم اصلا خوبی نداشتن 

خوبیش این بوده از من یه زن خیلی زرنگ ساخته . ولی خب بدی هاش غلبه داره 

 

وقتی نیلی جلوی روم یه لیست بلندبالا گذاشت که از این به بعد باید اینجوری روزهاتو بگذرونی راستش 

ترسیدم 

اخه ما به منطقه امن خودمون عادت داریم ولی راستشو بخوای من دیگه از این منطقه امن حالم بهم میخوره 

 

دیگه وقتش رسیده هر جوری شده خارج از این منطقه امن(داستانم) زندگی کنم .

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۳۰ مرداد ۰۳ ، ۰۰:۳۲
سارا

وقتی فکر میکنم میبینم من یه چیزهای عجیب و غریبی رو تو زندگی پشت سر گذاشتم به قول خواهرم 

چیا که ما تو زندگی ندیدیم 

بعد از این بحران لعنتی خونه که از وقتی ازدواج کردم چندین ساله همش تو دادگاه بودیم اخرش هم 

نشد و چه اتفاقاتی هم بعدش ...

بعد از تموم شدن اون خواستم نفس بکشم که قضیه ی عجیب دزدی ...

راستش من تو زندگیم همیشه چالش های عجیب و غریبی داشتم جوری که الان به خودم نگاه میکنم 

میگم این منم ؟؟؟ منم که شدم سوپر قهرمان 

راستش زندگی یه بازی های باهات میکنه که ازت یه ادم دیگه میسازه ...ادمی که هیچ وقت نبودی 

 

خب اگه بخوام از الانم بگم که مشکلات مالی که ابان باید حلش کنم و دادگاه جدید ولی نمیگم 

یعنی نمیخوام بهش فکر کنم ...

 

راستش تو این چند روزه که سعی کردم خودم فقط خودم حال خودمو خوب کنم خیلی حس بهتری گرفتم 

الانم تو برهه ی از همون چالش ها هستم 

 

ولی کی مهمتر از خودم ؟ 

واقعا کی به فکر منه جز خودم ؟ 

تا کی برای زندگی میخوام بجنگم 

یه جاهای باید تسلیم بشی .....تسلیم چالش هات تسلیم مشکلاتت 

 

 

 

 

 

 

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۲ مرداد ۰۳ ، ۰۰:۱۳
سارا

ده سال از روزی که من همه ی امیدم به این و اون بود میگذره 

ده سال امیدم چقدر به دکتر بود چقدر به اون کلینیک چقدر به اون مغازه چقدر به فامیل چقدر ....

خدایا هیچ کدوم از بنده هات برای من کاری نکردن هیچ کدوم این دفعه ولی فرق داره این دفعه من اومدم در خونه ی خودت 

این دفعه من همه ی تلاشمو میکنم برای رسیدن به چیزی که میخوام 

این دفعه خودت بهم امید دادی

احسان منو ناامید میکنه ولی خدا تو که بالاتر از احسانی تو که خودت بهم گفتی دستی بالای دست من نیست 

پس من وقتی تو رو دارم نباید نگران بشم 

خدایا تو تو قلبمی میدونی من چقدر به این کار احتیاج دارم 

تو اولین نفری بودی که وقتی تو حموم دلم شکست اب پاچیدی به قلبم 

تو اولین نفری بودی که به من امید دادی 

تو اولین نفری بودی که بهم گفتی دست من بالای دست هاست 

خدایا بقیه خر کی باشن 

من وقتی امیدم به توهه نباید بترسم 

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ بهمن ۰۲ ، ۲۳:۲۶
سارا

راستش خدا از تصور اینکه من تو این آزمون قبول نشم به این اندازه نمی ترسم که بعدش من دیگه خدایی ندارم که بهش اعتماد کنم 

من از این وحشت دارم ..من نمیخوام از دستت بدم ...من نمیخوام بگم من به خدا اعتماد کردم خدا بهم امید داد ...ولی ناامیدم کرد 

نه خدا این برام خیلی سخته 

من 34 سال از بنده هات تو این راه نشدن و نکردن دیدم دیگه نمیخوام بعد 34 سال از تو هم ببینم 

تو برای من قدرت بزرگی هست که با همه ی بنده هات فرق داری 

خدا خودت بهم گفتی دست خدا بالای دست هاست 

پس خودت هم درستش کن 

به تو میسپارمش 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ بهمن ۰۲ ، ۰۰:۱۵
سارا

خواستم حتما ثبت کنم هیچ وقت امشب وقتی تو حموم بود و از ته دلم گریه کردم و ارامشی که بعدش 

به فلبم وارد شد و هیچ وقت فراموش نمیکنم ...هیچ وقت 

خدایا مرسی که نگاهم میکنی امشب خیلی بهت نزدیک شدم خیلیییییی

قول میدم خود بهتری از خودم بسازم خودی که این 34 سال سن رو بشوره ببره ...دستامو بگیر خیلی بهت نیاز دارم 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ بهمن ۰۲ ، ۰۱:۱۸
سارا

از فردا به طور جدی می خوام خارج از داستانم زندگی کنم 

خارج از داستان یعنی: خارج از عادت های تکراری ...باورهای قدیمی ..و شیوه ی تکراری زندگی 

 

آرتام رو خیلی دوست دارم ببرم مهدکودک ..اگه آرتام رو ببرم مهدکودک خیلی راحت تر می تونم برم سرکار 

ولی قبل از همه ی اینا باید بیش فعالیشو درست کنم فردا وقت روانپزشک دارم خدا کنه یه راه حل خوب 

جلوی پام بزاره 

 

لب تابمو باز کردم یه عالمه فیلم قشنگ دانلود کنم 

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ دی ۰۲ ، ۰۲:۰۲
سارا

راستش اونجوری که باید و دلم میخواد به برنامه هام مقید نیستم ولی اینکه حواسم هست فکر منفی نکنم

حال خودمو با وسواس های فکری بهم نریزم خودش جای شکر داره 

 

حالم این روزها خوبه ...نمیدونم خوب یا خنثی ولی راضی ام 

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ آذر ۰۲ ، ۰۱:۵۲
سارا

راستش برای اینکه خوب بشم نباید به نگرانی هام فکرهام پر و بال بدم...

امروز موفق بودم امیدوارم این روند تکرار بشه و من ...

من دیگه نگران مشکلاتم نباشم 

 

خب یکی از بزرگترین نگرانی هام خونمونه ...خونمون رو هواست و هیچی ازش معلوم نیست 

اینو سپردم به خدا 

دومیش کار پیدا کردنمه راستش با 34 سال سن و بدون سابقه کار ولی با یه عالم اعتماد به نفس و انگیزه و تلاش برای یادگیری 

 

میدونم تو کار خدا باز هم خدا دستمو میگیره ...

نمیخوام نگران باشم ...یعنی دیگه نمی تونم نگران باشم باید امیدوار باشم حداقل برای بقا 

 

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۲ آذر ۰۲ ، ۲۲:۵۵
سارا