ماه بانو

ماه بانو

از جهانی پرهیاهو به گوشه ی دنج پناه اوردم شاید ارامش نصیبم شود

آخرین مطالب

این چند روز خبر خاصی نبود به جز امشب که یه برنامه ی خوب برای افسردگیم نوشتم 

از فردا به مدت یه هفته باید هر چی انرژی منفیه از خودم دور کنم 

سعی میکنم از فردا هر روز اینجا بنویسم که چقدر موفق شدم 

حرف های منفی ...صحبت در مورد ادم های سمی و ...

و از همه مهم تر فکر کردن درباره ی خونمون ...خونه ی که چندین ساله درگیر کارهای دادگاهش هستیم 

راستش حرف و فکر کردن درباره ی خونه خیلی ازم انرژی زیادی میگیره خیلیییییی

 

دیگه خبری نیست ..منم که دارم درس میخونم و امروزم دومین روز رژیمم بود که همه چی خوب پیش رفت :)

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ آذر ۰۲ ، ۰۱:۴۶
سارا

میدونی به نظر من وقتی وبلاگت خواننده نداشته باشه یا دنیای وبلاگ نویسی مثل الان سوت و کور باشه بیشتر و بهتر ادم از ته دلش مینویسه 

دیگه نگران نیست که چی بنویسم بقیه چی نظر بدن یا ...

یادش بخیر اولین بار سال 88 وبلاگمو راه انداختم چقدر اون زمان این دنیای شلوغی بود 

هنوز اینستا و واتش اپ و این چیزا نبود

یادش بخیر 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ آذر ۰۲ ، ۰۳:۳۹
سارا

تو این سالها چندین بار به روانشناس مراجعه کردم که اخرین بارش همین اوایل 1402 بود با قطعیت می تونم بگم دیگه هیچ وقت روانشناس نمیرم

 

عمیقا احساس میکنم تو ایران مراجعه به روانشناس اشتباست چون با 4 تا کتاب خوندن و مدرک گرفتن شدن روانشناس و میان بدون علم و اگاهی به دیگران درس زندگی میدن .

اینو با یه بار مراجعه نمیگم با 5 بار مراجعه به روانشناس های زرد میگم که راهکار درست حسابی که هیچ بلکه اصلا نحوه ی برخورد با مراجع هم بلد نیستن 

کلا ایران سرزمین ادم های با مدرک بدون علمه ...یعنی فقط مدرک میدن بدون هیچ علم و اگاهی 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ آذر ۰۲ ، ۲۱:۳۷
سارا

تو این چند روز اتفاق خیلی خاصی نیوفتاد غیر از اینکه قرص های افسردگی و اعصابمو سر خود قطع کردم 

راستش خسته شدم انقدر قرص خوردم و خوب نشدم الان که دیگه 6 ماهه مداومه دارم میخورم 

تصورم این بود خوردن و نخوردنش یکیه 

ولی بعد از 4-5 روز فاجعه رخ داد وسواس فکری شدید بطوری که داشت دیوونم میکرد 

امروز احسان زود اومد خونه به طرز وحشتناکی گیر به خانوادش دادم بعدش سریع بعدش بلند شدم قرص هامو خوردم 

راستش فکر نمیکردم نخوردنش اینجوریم کنه انقدر وحشتناک

راستی سارا چی به روز خودت اوردی که اینجوری شدی؟

 

پ.ن)برم بگردم دنبال پروژه ی حسابداری خدا کنه پیدا کنم 

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۹ آبان ۰۲ ، ۰۱:۲۴
سارا

امروز تصمیم گرفتم یه پیچ اینستا برای خودم بزنم و هیچ کسی رو نزارم فالوم کنه یه صفحه کاملا شخصی فقط برای عکس های خودم 

خودم و آرتام 

سالهاست دیگه هیچ عکسی تو پیچم نزاشتم دیگه به نظرم اینستا فقط شده برای پول دراوردن فقط پیچ های کاری 

ولی من عکس ها ...عکس های لحظه ای از گذشته خیلی خوشحالم میکنن 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ آبان ۰۲ ، ۲۱:۱۵
سارا

به قول کمند قوی ترین ادمها اونایی هستن که عزیزشون فوت میکنه ..مرگ عزیزشونو با چشم میبینن ولی بعدش بلند میشن و زندگی میکنن اونا سخت ترین چیز رو تو جهان از پسش براومدن پس از بقیه سختی ها هم برمیان 

راستش هر وقت به این فکر میکنم که من این همه افکار منفی دارم و افسرده ام و شاید خوب نشم هیچ وقت به حرف کمند فکر میکنم

میگم آی سارا تو تونستی مرگ پدرتو با چشم ببینی بعد از اون همه شوک و زجه و گریه بلند شی و زندگی کنی دوباره بخندی حالا نتونی از پس یه افسردگی بربیایی ؟ مگه میشه 

 

 

پ.ن)یه زولپیدم خوردم زود بخوابم با احسان فعلا قهرم یعنی اون با من قهره با اینه همیشه وانمود میکنم اصلا قهرش برام مهم نیست ولی مهمه تو روحیم 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ آبان ۰۲ ، ۲۳:۰۶
سارا

اگه قراره از من بپرسن که چه کاری از تماااااااام این دنیا سخت تره انجامش بدی قطعا میگم درمان افسردگی 

راستش میگن افسردگی مثل سرطانه ولی درمانش خیلی راحته این جمله رو چند سال پیش یه روانشناس بهم گفت نمیدونم شاید برای کسی که افسردگی مقطعی گرفته یا تازه رفته تو دنیای افسردگی این جمله صدق میکنه 

ولی من 14 ساله که از شروع افسردگی و خوردن اولین داروی افسردگیم میگذره 

خیلیه ...14 سال یه دنیاست

ولی خب اگه قرار باشه فقط 10 سال دیگه زنده باشم دوست دارم این 10 سال رو افسرده نباشم

 

 

اینا رو نوشتم که بگم امشب خیلی برنامه های رنگی رنگی برای درمان افسردگیم نوشتم 

قراره همشو اجرا کنم 

باشه سارا؟

تو مگه نمیخوای دنیای بدون افسردگی هم ببینی بعد بمیری؟؟؟؟

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ آبان ۰۲ ، ۰۲:۱۰
سارا

راستش من سالها آرزوی زندگی متاهلی رو  داشتم ...آرزوی عشق ...آرزوی یه همدم 

من همسر نمیخواستم من یه پناه می خواستم برای همه ی خودم ...یه پشتیبان ...یه حامی که به جای تمام روزهای که مامان بابام بهم محبت نکردن تمام روزهای که با هم قهر بودن و من ارزوم بود باهام اشتی باشن و مثل یه خانواده دور هم باشیم و نبودیم 

اره میخواستم یکی باشه که بهم محبت بده عشق بده ...حالا جای خالی بابا رو پر کنه

جای تمام روزهای که احتیاج داشتم یکی بهم بگه سارا تو چقدر خوشگلی تو چقدر خوبی تو چقدر دوست داشتنی 

ولی کسی نبود

ولی کسی نگفت 

 

خب احسان تو دنیای واقعی نه تنها هیچ کدوم از اینا رو برطرف نکرد بلکه یه عالمه چالش و محدودیت هم داشت 

البته نه به این بدی که همیشه ازش یاد میکنم ولی چون این حس ها رو شایدم هیچ وقت بهم نداد 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ آبان ۰۲ ، ۰۰:۵۳
سارا

راستش خیلی خسته شدم از فکر کردن به خونه 

اینکه من سال دیگه کجام ؟ تهرانم یا پرند بدون احسان ؟؟؟؟ ...این روزها  شده همه فکر و ذکر من 

خیلی خسته ام ...نه خسته واژه ی خوبی نیست له ام 

الان داشتم فکر میکنم من چرا انقدر به ذهنم خیانت میکنم؟ راستش این حجم از فکر کردن این حجم از نگران بودن فاجعه س 

نه الان همیشه همین بودم تو هر دوره ای از زندگی نگران نشدن ها بودم 

البته این موضوع خیلی مهمه ...با یه بچه ی تنها رفتن تو پرند زندگی کردن مهمه بدون شوهر 

ولی راستش همیشه مشکلات من مهم بودن ولی قرار نیست این همه خودمو داغون کنم 

واقعا انصافه سارا؟

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ آبان ۰۲ ، ۰۰:۳۷
سارا

از اینکه همیشه میخوام همه چیز رو خوب ببر جلو دیگه متنفرم 

درامد ماشین خونه رابطه زناشویی خوب مدیریت خونه کنترل بچه 

انگار یه عمری فقط ذهنم درگیره ...همه ی روز ذهنم درگیر درست کردنه 

اطرافیان بی خیال و من 

منی که هیچ وقت یه ذهن راحت برای خودم نزاشتم 

یه ذهنی که به هیچ چی فکر نکنه هیچ چیز غیر از خودش 

 

راستش باشگاه می تونست حالمو خوب کنه ولی ....

ولی از یه طرف تایم کاری زیاد احسان نزاشت برم 

 

پ.ن)امروز خونه رو خونه تکونی کردم ...بالکن واقعا پوکیده رو جکع کردم حمو

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۸ اسفند ۰۱ ، ۰۰:۰۷
سارا